به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه ...

اگه بخوام جمع بندی کنم تا حالا انقدر اتفاق رو همزمان نداشتم ...
شنبه رفته بودم کارگاه واسه کارآموزی قرار شد بجای تلف کردن وقت بریم و دوره ببینمیم و با استادمون هماهنگ کردیم که این دوره هارو بریم و نمره کار اموزیمون در نظر بگیره ، خیلی هم خوشحال شد و استقبال کرد ...
کلا همیشه درحال پیچیدنم !!! این هفته سعی کردم برم ...
روزای خوبی کلا توی کارگاه داریم به تعبیر دوستام من نباشم کلا حال نمیده ...
یه دوستی دارم که کلا به خاطر من اومده بود و پایه همه مسخره بازی ها هست، خداروشکر هوا گرم شده و استاد بهمون میگه همون تو ساکت بمونین !!!
هه ...    ساکت بمونین !!!
همه داشتن یه کاری میکردن که وقت بگذره منم که کلا همیشه فکرای پلید توی سرم هست.  فقط باید دستم رو دراز کنم و یکیشون رو بردارم ...
حالا منو تصور کنین ؛ لباس کارگاهی پوشیده بودم که انقدر تنگ بود دکمه های آخرش به زور بسته میشد و سرمه ای رنگ بود. واسه من نبود واسه کارگاه بود از توی اتاق پیچونده بودم ...
یعنی دقیقا شبیه مانتو کوتاه شده بود !!!   خخخ ...
گفتم اینجا یه اهنگ کم داره گوشی بچه هارو گرفتم وصل کردم به سیستم صوتی کارگاه...
 یه اهنگ توپ گذاشتم و کل اونجا ترکید ( توی گوشی خودم همش علیرضا آذره  )
رفیقم حالش خوب نبود.رفتم و یه مشت محکم بهش زدم !!!     وقتی بلند شد و منو دید یه سره داشت میخندید ...
بعد بهم گفت ؛ بیشعور تر از یه ادم بیشعوری 
بعد از این که با تمام ابزار هایی که توی کارگاه بود کارم تموم شد ( جوشکاری ، سنگ زنی ، بالابر های برقی ، مدل های اموزشی و ... )
گفتم برم بچه هارو اذیت کنم ...
رفتم از یخچال یه بطری اب برداشتم. ( توی بطری هنوز یخ داشت )
ریختم روی بچه ها و همرو خیس کردم بعد این موشک از در رفتم بیرون !!!
استادمون منو دید گفت چیکار میکنی ؟؟؟
بطری توی دستم بود گفتم هوا گرمه بچه ها تشنه ان میرم آب بیارم واسشون ...
رفت داخل جاتون خالی بچه ها این خیار منو فروختن !!!

یه جوری شده اصلا استادش میخواد باهام جدی صحبت کنه خندش میگیره ...
یبار بین استراحت با یکی از دوستام برنامه چیده بودم بریم واسه خودمون حاضر بزنیم و بریم !!!
یعنی اوج پرویی بود خدایش ...
خخخ ...
کلا چند روز نشده رفتم به گند کشیدم اونجارو - دیروز داشتم قوانین کارگاه رو میخوندم. 13 مورد بود. فهمیدم که من همشون رو زیر پا گذاشته بودم ...
سه روز خوب بود ببینم هفته بعد چی میشه ...
انصافا حاشیه هارو کنار بزاریم خیلی بار آموزش داره و واقعا ادم همه جهاتش رو قوی میشه ...
یه روز استاد منو کشید بیرون تا یه کاری انجام بدم !!!
گفته بود روی یه تسمه اندازه گذاری کنم و سوراخ کاری و رزوه کنم !!!
همه داشتن یه جا کار میکردن من اینور داشتم ساکت و کاملا جدی کار انجام میدادم ...
خخخ ...
استاد خوبیه نمیزاره ادم بیکار باشه ...
درسته با بعضی ابزار ها تا حدودی کار کردیم ولی دوره ای میشه و با امکانات بالا تر میتونیم کار کنیم ...
خیلی به نظرم دوره هاش خوبه ...


من اصلا نمیخواستم اینارو بگم ...
بیخیال ...
اصلا نمیدونم چی شد !!!
پست من باید یه پست نارحت کننده میشد ...
خخخ ...
الان من نارحتم ...    خخخ ...

همیشه خیلی چیزا توی ذهنم هست که دوست دارم بنویسم ولی وقت نمیشه ...
همیشه باید بگم؛ بزاریم واسه بعد ...


مواظب حال قشنگتون باشین ...
ببخشید با بعضی از حرفام ناراحت میشین ، قصد بدی ندارم فقط لبخند روی لبتون هست ...
قشنگی های دنیاتون دوبربر ...
یا مهدی ...




طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: کارگاه، فنی و حرفه ای، کارگاه اموزشی، کار اموزی، روزای خوب، روز های خوب، خاطره نویسی،
تاریخ : چهارشنبه 30 تیر 1395 | 02:36 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

سن و سالم کم بود غرق بازی بودم / به همون دنیای ساده راضی بودم
شاد بودم شاد و سر خوش و بازی گوش / سادگی دنیام و می گرفت در آغوش

هر کجا می رفتم می شکفتم در خود / شیطنت می کردم عشق جاری میشد
اون روزا یادم هست زندگی با ما بود / پدرم می جنگید مادرم زیبا بود

روزهای خوب و بی صدا سوزوندی / بین اون بازی ها کاش جا می موندی
روزهای خوب و بی صدا سوزوندی / بین اون بازی ها کاش جا می موندی

♫♫♫

عشق می دادیم و می گرفتیم از هم / قهرها کوتاه بود و دوستی ها محکم بود
زندگیمون خالی از غم و ماتم بود / شاد بودم وقتی سن و سالم کم بود

روزهای خوب و بی صدا سوزوندی / بین اون بازی ها کاش جا می موندی
روزهای خوب و بی صدا سوزوندی / بین اون بازی ها کاش جا می موندی

♫♫♫


ترانه سرا : سیامک عباسی

دانلود - حجم 8.21 مگابایت - 320
قشنگی آهنگ : 83%




طبقه بندی: آهنگ های قشنگ،
برچسب ها: اهنگ های تک، معرفی آهنگ، اهنگ زیبا، سیامک عباسی، روز های خوب، روزهای خوب سیامک عباسی، اهنگ های قشنگ،
تاریخ : سه شنبه 14 مهر 1394 | 03:45 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات